سپید ساده

این وبلاگ زنیست نسبتا جوان که به سادگی سپید است.
می نویسد از وقتهایی که زن خانه است و همسر یک مرد،لطیف و زنانه.
و گاهی می شود یک کارمند پرنقش در یک دفتر حقوقی،جدی ،منضبط و کاربلد.
اینجا مکانی است برای گفتن حرف هایی که در من تلمبار میشود در جایی که دور از عزیزانم روزگار می گذرانم .

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۷/۱۶
    (2)

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

خودم هم حال این روزهایم را نمی فهمم.دلم یک دل سیر گریه می خواهد.

عجیب دلم هوای خانه پدری را دارد.خانه ای که دوران خوشی را تا ابد برایم ساخت و قطعا تا اخرین روزهای عمرم طعم شیرین روزهایش را نخواهم چشید.

راستش دلم مادرم را می خواهد.دستهای زیبا و قلب رئوفش را.پاهایش را هم می خواهم.می خواهم سرم را رویشان بگذارم و ساعت ها از حرکت بایستند. وای که آغوشش آرامگاه ابدی من است.مادرم را بقدر تمام دنیا دوست دارم پدرجانم را هم...

دیروز برایم مهم بود و گرمای وجودتان را لمس نکردم .حتی تلفن و اس ام اس هایتان هم بی فایده بود.مادرم وقتی اس ام اس دادی و گفتی تولدت به قدر اسمان مبارک بود،قلبم درد گرفت .درد گرفت که چرا نیستی؟؟؟

بابای مهربانم.... زنگ می زنی و عید را تبریک می گویی؟؟؟میدانم که همیشه تو متفاوت بودی!!!

روحم بسمتتان پر می کشد اما بی فایده است.جسمم وجودتان را میطلبد ...

به قول دوستی این روزها سگ درونم بیدار است و جور همه را اقای همسر به تنهایی میکشد.دلم برایش میسوزد که چه خانم بدقلقی را خدا درون دامن نداشته اش گذاشته .باید بودید و می دیدید که برای تولد دختر ننرتان چطور می رقصید و سعی داشت مرا بخنداند، اما .. اما بی فایده بود.. این دل لامذهب همه تان را با هم می خواهد.....

چرا اشک مرا امان نمی دهد؟؟؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۷
با قدم های آروم و کشدارش به سمت من میومد.نزدیک که شد با چشمهای زیبای عسلیش به من زل زد و بعد از کمی مکث، خیلی آهسته طوری که بقیه زیاد چیزی نشنون، گفت می خوام رضایت بدم.....
من:خواهش میکنم، در خدمتتون هستم.رضایت برای کجا؟؟؟
دختر: پرونده دادگاه...
من:مدارک لطفا، کارت ملی ... شناسنامه .. برگه دادنامه و ....
دختر: بفرمائید همش همیناس.
و من شروع کردم به خوندن متن دادنامه، چیز چندان زیادی نمی فهمم...
شروع می کنم به تنظیم سند رضایت..

رضایت دهنده: خانم ....

رضایت گیرندگان:1- اقای .... 2- اقای .... 3-اقای .... 4- اقای.....

*و با یک ورق کاغذ و 16 میلیون تومان پول رایج کشور رضایت می دهد به همه خیانتهایی که به جوانیش، عفتش و به "انسانیتش" شده بود.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۳۲

یکی از مزیت های کار کردن تو محیطی که  همه با هم فامیلن اینه که مثلا وقتی مشتری نشسته توی دفتر و اقای همسر از راه نرسیده شروع میکنه با شور و هیجان وکمی نمک ریزی از اتفاقی که واسش افتاده حرف میزنه و هر چند دقیقه یکبار هم اسم منو بلند صدا میزنه و هر چقدر ما بهش ایما و اشاره میکنیم باز هم متوجه نمیشه و همچنان به کارش ادامه میده

اینه که موجبات خنده و شادی ما و مشتری ها تا چند دقیقه ای فراهم میشه و کل ابهت ما رو یک دقیقه ای زیر سوال میبره....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۰۶

همیشه با اولین ها مشکل داشتم و کماکان هم دارم.

مثل اولین روزهای مدرسه،اولین امتحان،اولین خواستگار،اولین مصاحبه کاری و......

وحالا اولین پست وبلاگی که دوست دارم جایی باشد برای حرف هایی که دغدغه ذهن من میشود در جایی که دور از عزیزانم روزگار می گذرانم.

در واقع مسئله مهم طرز شروعشان بود که آیا خوبند یا نه؟مفید هستند یا نه؟و اینکه آیا قرار هست که کاری را پیش ببرند و هدفی را پیگیری کنند یا نه؟

به اسم وبلاگم فکر میکنم و چیزهایی که قرار است در ان جای گیرد. میدانم حداقل میتواند جایی باشد برای بیان روزمرگی هایم .جایی که خوشی ها و ناخوشی هایم را با شما تقسیم خواهم کرد...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۰